زیباترین نازنین من :)

زیباترین نازنین من :)

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «مادر» ثبت شده است

نازنین مادر من..

مادر؛


روسری ات را بردار تا ببینم، بر شبِ موهایت؛


چند زمستان برف نشسته است؛


تا من به بهار رسیده ام ...!




رسما از بزرگسالی استعفا می دهم..

می خواهم برگردم به روزهای کودکی. آن زمان ها که : پـدر تنـها قهرمان بود…

عشـــق، تنـــها در آغوش مــــــادر خلاصه میشد…

بالاتـــــرین نــقطه ى زمین، شــانه های پـدر بــود …

بدتـرین دشمنانم، خواهـر و برادر های خودم بودند…

تنــها دردم، زانـو های زخمـی ام بودند…

تنـهـا چیزی که میشکست، اسباب بـازیهایم بـود…

و معنای خداحافـــظ، تا فـــــــردا بود…!



بدینوسیله مـن رسما از بزرگسالی استعفا می دهم

و مسئولیتهای یک کودک هشت ساله را قبول می کنم.

می خواهم به یک ساندویچ فروشی بروم  و فکر کنم که آنجا یک رستوران پنج ستاره است.

می خواهم فکر کنم شکلات از پـول بهتـر است،  چون می توانم آن را بخورم!

می خواهم زیر یکـــ درخت بلوط بزرگــــ بنشینم  و با دوستانم بستنی بخورم .

می خواهم درون یکـــ چاله آبـــــــ بازی کنم

و بادبادکـــــــ خود را در هـوا پـرواز دهم.

می خواهم به گذشتـه برگردم،  وقتی هـــــمه چیز ساده بود،

وقتی داشتم رنگها را،  جدول ضربـــــ را و شعــرهای کودکانه را  یاد می گرفتم،

وقتی نمی دانستم که چه چیزهایی نمی دانم  و هیچ اهمیتی هم نمی دادم .

می خواهم فکر کنم که دنیا چقــدر زیباست  و همه راستگو و خـوب هستند.

می خواهم ایمان داشته باشم که هــر چیزی ممکن است

و می خواهم که از پیچیدگی های دنیا بی خبـر باشم .

می خواهم دوباره به همان زندگی ساده خود برگردم،

نمی خواهم زندگی من پر شود از کوهی از مدارک اداری،

خبرهــای ناراحت کننده، صورتحسـاب، جریـمه و …

می خواهم به نیروی لبخنـــد ایمان داشته باشم،

به یک کلمه محبــت آمیز،

به عدالـــت،

به صلــــح،

به فرشتــــــگان،

به بــــاران،

و به . . .

این کارت اعتباری و بقیه مدارک،

…مال شما…

من رسما از بزرگسالی استعفا می دهم ..

manba منبع: اختصاصی وب سایت بزرگ شبهاے تنهایے